فکر کن مامان نونو زنگ زده نمی دونم با چه جسارتی برگشته می گه : نونو بد راه می ره تو خونه ی شما چیزی شده... دختره ی پررو مادر و پدر بازنشسته من که دیگه برای خودشون پا به سن گذاشتن از بچه ی لوس و ننر خانووم نگه داری کردن اینجور حرفای مفت و صد من یه غاز هم تحویل بگیرن خیلی رو می خواد به خدا....
مادربزرگ و پدربزرگ من که پیرن ، از لحاظ دیدگاهی هم که پیش بچه هاشون جایگاهی ندارن...(والاااا اگه داشتن که این خانووم جرات نمی کرد این مدلی حرف بزنه...)
مادر شوهر نازنینشم که یه فرشته بود به رحمت خدار رفت.(در نتیجه این خانووم نه تو خونه خودشون تربیت زندگی و همسرداری و از همه مهمتر مسولیت پذیری را یاد گرفت ...نه تو خانه ی شوهرش)...
این وسط یه شوهر روشنفکر بی پول هم داره(البته بین خودمون بمونه خیلی مرد نازنینی ... یعنی هر کی جاش بود مامان نونو را ریز ریزکشون می کرد.) که عرضه نداره زنش وو جمع و جور کنه...
خیلی عصبانی شدم چند روز مونده به عید کلی برنامه داشتیم به خاطر دل رحیم مادرم واسه این که به این دو تا جوون خوش بگذره ... بچه ی لوس و ننر را تحمل کردیم و رو دلمون و خواسته هامون پا گذاشتیم ... که این جور حرفای مفتم بشنویم ؟؟؟؟؟؟؟؟عوض تشکرشونه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
داداشم راست می گفت اصلا نباید قبول می کردیم%
این خاله ی ما داستانی واسه خودش ...من بی مسولیتی + لوسی این خانوم را تو جوونیش فهمیده بودم... (موقعی که پدرم می خواست واسه کار کمکش کنه)... و این که دنیا واسه ادعا ها و ادا و اطفار وقت نداره ...
بعدش هم موقع ازدواجش همه ماتمون زده بود که آقو این جوان + و مهربان و عشق و داستان واسه یه شخصیتی مثل این آدم مثل آتیش و هیزم می مونه.... گرم می کنه آمااااااااا
از همه تعجب برانگیزتر وقتی بود که بچه دار شدن یعنی من (؟) دقیقن شکل علامت سوال بودم ... و از ادعاهای بزرگ و کوچیک خاله ام در مورد تجربه و نحوه ی تربیت بچه شاخ درمی آوردم...
هر چند نمود نحوه ی تربیت و نگهداری بچه را تو نامزدی اون یکی خالم که دقیقا نقطه ی مقابل این یکی هست دیدم...
و حالا در عجبم که این بچه چه گناهی کرده...که در این حین داره بزرگ میشه و خالم هنوز خودش یه دختر 18-20 ساله میبینه : یعنی نه قالب همسری و نه قالب مادری را به همراه مسولیت هاش قبول نکرده و اگه هم رخ داده فقط برای نمایش بیرون مثل یه دختر 18 ساله است...وای به حال روزی که نونو 18 ساله باشه مادرش راهنمایی هاش 18 ساله باشه...
هیچی دیگه به مامان گفتم دیگه تموم شد این آرزو را با خودشون به گور می برن که دیگه این بچه تو خونه ی ما بمونه...والااااااااااااا ... لااقل تا وقتی که بتونه حرف بزنه خودش بگه مادر و پدر بی عرضه من(یعنی مامان بابای نونو) خانه ی خاله(مادر عزیز من) واسم بهشته .. پیش شما که همش دارین حرص می خورین و دعوا می کنین مگه میشه راحت زندگی کرد...
اونجا باهام بازی می کنن..غذای درست و درمون با عشق می دن .. محبت بدون دلیل
مادرم هم قبول کرد که حد و مرز خودمون و حفظ کنیم اجازه ندیم یه همچین آدم های پررویی دور بردارن...
****زنی که کار نکنه =بی مسولیت ، زنی که پول در نیاره = بی مسولیت ، زنی که فقط خودخواه و خودبینه=بی مسولیت اونوقت بی مسولیتی= جامعه ی بیمار بی مسولیتی= جهان سوم بی مسولیتی= بی هدفی ، بی هدفی=بی برنامه گی ... یعنی اگه آدم بی برنامه دور برتون هست و به راه راست هدایت نمی شه خود شیفته هست عزیزان دلم از زندگیتون خیلی شیک و مجلسی و به آرامی بیرونشون کنین یه جوری که فکر کنن خودشون رفتن...بعد از آسایشتون لذت ببرین%
لامصب سن و سالم حالیش نیست مسولیت پذیری... یکی تو 5 سالگی مسولیت پذیری یاد می گیره یکی 30 سالگی یاد نمی گیره .. یکی هم پاش لب گوره هنوز فکر می کنه با دیدگاه 30 سالگی باید زندگی کرد...
پ.ن: یعنی به طور کلی و 360 درجه خاله ام از چشمم افتاده هااااااا... حالا نمیدونم خورده هاشو از رو زمین چه جوری جمع کنم تو دست و پام نره... والااااااااااااااااااا
آقو این جور روشنفکری و این جور تفسیر از فمنیستی ، اینجور آزادی و بی بند و باری را نیستیم آقا ... نیستیمممممممممم!!!!!!!!
لازم به ذکر که همه ی انسان ها ویژگی های + و - را تواماً دارن و یک pack هستند اما وقتی پای ما و مسولیت پذیری ما را آدم های بی مسولیت وسط می کشن... این جور حرف ها حالیم نیست... ممکنه لحن متن تند باشه اما من الان دیگه عصبانی نیستم...
دارم به این فکر می کنم که شاید یکی از دلایلی که مادرم عمه ام را دوست داره اینه که واسه بچه هاش حتی الان که بزرگن مادره و برای زندگیش همسر ,,,,,, و هیچ چیزی از آزادیش، فمنیستیش و روشنفکریش کمتر از این خانوم نیست و قابل احترامه....