از چکون وکون خسته ام
دوشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۴، ۰۸:۴۷ ب.ظ
دلم میخواد برم یه جای خیلی دووور که هیچکی نباشه...
از اون موقع . اون اتفاق همه ی دنیا واسم تموم شد مادر را که هیچوقت نداشتم پدرم هم تموم شد...
من موندم وحوضم بدترین قسمت خوشی اینه که هیچوقت نداشته باشی اما تو یه زمانی مثل آمپول با دوز بالا بهت تزریق کنند بعد یهو همه چی تموم شه اما هنوز عذاب آمپول زدن را داری حالا دیگه توش دارو نیست هواست...بقیه هم فکر می کنند وظیفه دارن بهت دارو برسونن اما دیگه از این آمپول چه حاصل..این کجا و اون کجا....
- ۹۴/۰۱/۲۴
وبلاگ خیلی خوبی داری
با استفاده از این سایت بازدید وبلاگت رو بالا ببر که بهتر بشه
تبادل بنر و لینک هم میتونی انجام بدی
24ip.ir
حتما امتحانش کن بازدهی خوبی داره واست