درشکه زندگی من

درشکه ایی به اسم زندگی ...

درشکه زندگی من

درشکه ایی به اسم زندگی ...

درشکه زندگی من

از دید من آدم ها اسب های یه گاری به اسم زندگی اند...

درشکه ایی به اسم زندگی ... که اسب هاش ما آدم ها هستیم%

محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۳ آذر ۹۴، ۲۰:۰۰ - amir
    یس

تابستون بد

سه شنبه, ۲ تیر ۱۳۹۴، ۰۳:۱۳ ب.ظ

زندگی عجیب سخته این روزها تو باور نکن....

دیروز را با یه درد عجیب و غریب تو کمرم شروع کردم که تمام برنامه ها مو برای ورزش به هم زد :( (مطمئناً از دعوای برادرم و پدرم عصبی شدم) خیلی عصبی باد کولر هم بی تاثیر نیست... سرد و گرم شدن و ترس از پول برق(روشن کردن گولر بعد 12 شب) به قول زن عمو خدا گدا رو مرگ بده...

مامی خانوم عزیزم صبح کار شد و من خیلی بهش افتخار می کنم ... به این که براش راه های جدید و قشنگ باز میشه افتخار می کنم و از خئا ممنونم و براش دعا می کنم..

آقای پدر تو سو گ یکی از فامیلای دورش نشست و از گرما نفرت انگیز تابستون شمال گله می کنه و من هر روز به شباهت های پدر و برادرم پی می برم .... 

از این که برادرم خودخواه و بدجنسه و درس نمی خونه ناراحتم اینکه از مادر و پدرم نقطه ضعف پیدا کرده و به هر دلیل بی دلیلی موضوع ضعف چشماشو بهاه می کنه و اون ها نمی تونن چیزی بگن 10-10/3 اینا که نمره نیست.....؟

پیش تر از خود نمره از این که تلاش نمی کنه لجم گرفته نه این که من خیلی خوبم ولی رو اعصاب رفتارش...

.

.

.

مادرم دیروز با کتاب های صوتی من و برد به لحظه های خوشی که داشتم و این که با این که همه چی بد بود خوب بود :D اصلا دیوونه نیستم

احساس می کننم سعی دارم بین خودم و برادرم یه خط بکشم که یه مرز حرمت و ادب ایجاد کنه(تاکید دارم که دارم سعی می کنم و لزوماً موفق نیستم ) و این که از حالا بدونه که درسته من شنونده ی خوبیم و مهربونم اما کیسه بوکسش نیستم.

گاهی وقتا غم و غصه های بقیه رو دلم سنگینی می کنه و وقتی اشک میشه و از من میپرسن چرا ؟ نمی دونم چی بگم....

.

.

.

دیشب با دارو آمپول از درست درد تا حدودی خلاص شدم اما هنوز هم موقع نشستن و پاشدن سمت چپ بدنم یه نقطه درد میگره

کتاب خوندن رو شرع کردم و امروز کودک،سرباز ،دریا  را به توصیه ی ی مادرم خوندم و تموم شد ...

دلم دریا بوی شن می خواد( بدون هیچ آدم نق نقویی که اه شن تو پام رفت و...و قطعاً دلم نمی خواد وراج باشه و زیاد حرف بزنه)

.

.

.

دیروز یه سردرد عجیبی گرفتم که حالا بهتره

هوا گرم و زننده است

کولر گرون و رو اعصاب

هیچ پروژه ایی به نتیجه نرسیده و من دلم نمی خواد اینجوری زندگی کنم.... از انتظار متنفرم%

کاش الان 1 مهر بود

  • NinoOtchka

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی