روزمرگی های گرم خردادی
اووفف... دیروز یه روز واقعاً سخت برام بود نفسم را برید... آزمون معماری آزاد سوالای تستی واقعا سخت بود...البته من گزینه های زیادی را بلد بودم ولی هرچقدر سوالهای معماری سراسری فان بود واقعا برای آزاد سوال بود...
در عوض اسکیسش خیلی بامزه بود... موضوعش سخت نبود و جالب تر اینه که تونستم برسونم... راندو را یکم نرسیدم ولی همه چی را کشیدم...(اشل هم که قربانش .... :D )
این روزای گرم واسه من که یه خرس قطبی ام به سختی می گذره ... اصلاً تحملش را ندارم اینجا هم گرم هم شرجی واقعا تابستون شده...
***
پدرم این روزا زمان سختی را می گذرونه... خودشو گم کرده ...زندگی براش سخت شده علتش را می تونم حدس بزنم وقتی آدم مهمی باشی و اهل کار اونم از بچگی ، واقعا بازنشستگی بدون کار ، می تونه به بدترین تجربه ی آدم تبدیل بشه یعنی لحطات خوبت اون موقعی هست که تو وایبری یا داری بستنی سنتی و فالوده می خوری بقیه اش هم که دیگه "مابا" یی این دیگه واسش اوج فاجعه است...
زیاد جالب نیست زود عصبانی میشه... هرچقدر به داداشم میگم به پر و پاش نپیچ حالیش نمی شه .. باز شانس آوردیم مدیر ساختمان شد حداقل این جوری یکم حس اینکه داره یه کاری میکنه و مرده به خودش دست می ده... وگرنه نمی دونم چی قرار بود بشه.. نه این که دلم براش بسوزه یا این که رفتارش رو توجیه کنم... فقط دارم بهش نگاه می کنم ما هیچ کدوم از اون تصوراتی که خودش از خودش داره به این علت که کار نمی کنه را ازش نداریم ... اما گاهی اوقات حرف هایی که آدم از درون به خودش می زنه فاجعه است...و صد بار تخریب کننده تر از حرف های دیگرانه... %
اوضاع برادرم هم هیچ تعریفی نداره با تک تک سلول ها م ایمان دارم که یه روزی آدم خیلی موفقی می شه... اما از لحاظ رفتاری راه پدرم را ناخواسته می ره (یعنی با این که رفتارش را نقد می کنه) خودش هم شاید همن راه را یا یه نسخه ی دیگه ای از همون راه را داره تکرار می کنه.. سعی می کنم آرومش کنم با اینکه می دونم تا وقتی خیلی قوی نباشم نمی تونم ادعای الگو بودن را برای دیگران بکنم...یکی از خوبیاش اینه که به راحتی سختی ها را به فان و جوک تبدیل می کنه...(فولاد آب دیده شده...)
مادرم ... آخ مادرم ...
فقط براش دعا می کنم...
نمی دونم چی باید بگم...ولی خدایا میبینی ؟ ...حواست هست!!! (شکرت)
کمکمون کن ...
کمکش کن...
همهچیم تویی ...
- ۹۴/۰۳/۱۰