هیچی سلامتی نمی شه ... با این که هنوز سرما دارم به خاطر زیر کولر و تو گرما رفتتن اما دیگه استخون دردم از بین رفت و صاف می ایستم.خدا رو شکر
مامای رو بالاخره به دوخت و دوز وادار کردم خدا کنه بتونم ازش یاد بگیرم خیلی دوست می دارم <3 بالاخره چند مدت پیش فرق پایه و زنجیره رو تو قلاب بافی فهمیدم و به نظرم خیلی سخت نیست ...
اما وقت گیره(مخصوصا اگه ندونی داری چی می دوزی... و قراره آخر سر چی بشه)
تصمیم گرفتم به صورت خودآموز روسی یاد بگیرم البته اول قصد داشتم فرانسه یاد بگیرم ولطی فرانسه خیلی شبیهه انگلیسی هست و دلم نمی خواست تلفظ های انگلیسیم داغووون بشه ... بدجوری از روسی خوشم اومده(خیلی جذابه)
احساس می کنم حاللا که حالم خوب شده چقدر کار هست که می تونم انجام بدم
برادرم با پدرم آشتی کردن ;) من هم کلی خیالم راحت شد...
مشکل مالی هم چنان وجود داره نامه هم که اومد و باید قرضمون را پس بدیم (از بانک ها متنفرم چرا هیچ بانکی وام نمیده؟ چون سودش کم شده؟)
دیروز یکی از مزخرف ترین کتاب های عمرمو خوندم آناکارنینا نوشته تولستوی شاید تو سال هزار و سیصد و چکش خیلی جالب بوده باشه اما برای الان کاملا حس کردم م مودب پور و فهیمه رحیمی اگه روس بودن اینجوری می نوشتن ... البته قسمت های خیلی جالب هم داشت اما گزافه گویی و هجو نویسی تو قرن 21 دیگه زیاد طالب نداره .... 2 صفحه مطلب و تو چند صد صفحه جا دادن خیلی رو اعصاب بود..
2 قسمتش جالب بود :وقتی کارنین به خاطر مریضی کارنینا بر میگرده و آخرش... روابطشون جالبه ولی واقعا د مده است